آینده روشن

بزرگی راگفتند:آینده بشرتاریک است. پاسخ داد: ولی وظیفه ماروشن است

آینده روشن

بزرگی راگفتند:آینده بشرتاریک است. پاسخ داد: ولی وظیفه ماروشن است

آینده روشن

تولید، نشر و بازنشر فرهنگ، مدیریت و طنز

شرح اسب بالدار و بسط گاو زمین!‏

پنجشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۶، ۱۰:۴۴ ب.ظ

خیلی از شما و خود من البته، تا حالا چندجور باغ وحش رفته ایم و کلی به اطلاعات جانورشناسی و ‏زیست شناسی و غیره شناسی مان اضافه شده و کلی هم لذت برده ایم از عظمت خلقت خدا و زیبایی ‏هایی که در سایر موجودات زنده – غیر از انسان منظورم است – است! اما این یکی باغ وحش که در ‏ادامه آن را معرفی می کنیم تقریباً شبیه هیچکدام از آنها که رفته ایم نیست. یعنی نه شبیه باغ پرندگان ‏اصفهان است، نه باغ وحش وکیل آباد خراسان و نه حتی شبیه موزه حشره شناسی تهران! هیچکدام! ‏

باغ وحش اساطیر گرچه هیچ ربطی به اسطوره و اساطیر ندارد – چون اصولاً تعریف اسطوره یک چیز ‏دیگر است – اما خیلی باحال و دیدنی است. بخصوص که قیمت بلیطش هم برای خیلی بار ورود، فقط ‏‏۹۵۰۰ تومان ناقابل است. کتاب باغ وحش اساطیر توسط نشر قاف و به قلم احسان رضایی منتشر شده و ‏همین امسال، یعنی سال جاری یعنی ۱۳۹۶ هجری شمسی، یعنی… خیلی خُب! ‏

در این کتاب، هر یک از موجودات افسانه ای یا نیمه افسانه ای که از خیلی قدیم ها در ذهن ما یا در ‏داستانها و متل ها یا در قصه های شب مادربزرگها و پدربزرگها وجود داشته اند، در چند صفحه و به ‏صورت خیلی کوتاه معرفی شده اند. موجوداتی که به فکر هیچ بنی بشری پیش از این نرسیده که معرفی ‏شان کند و آنها را با مردم آشتی دهد. جالب آنکه احسان رضایی(نویسنده) یک نفر را پیدا کرده که آنموقع ‏بوده است یعنی یک نفر را یافته که در زمان این موجودات بوده یا در این زمان آنها را دیده و با آنها آنقدر ‏آشنا بوده که از هرکدام یک پرتره حسابی یا بخشی از یک پرتره حسابی را نقاشی کرده و این نقاشی، کنار ‏معرفی آن موجود، چاپ شده است، البته با اجازه صاحب عکس! و این شخص کسی نیست جز مجید ‏خسروانجم! ‏

این را هم بگوییم که شاید بهتر بود، در کنار این ایده خوب و نوشته طنز خوبتر که احسان رضایی زحمتش ‏را کشیده است، یک پیامی، نکته ای، حرفی، عبارتی چیزی را درون متن می آورد تا همینطور که داریم ‏می خوانیم و می خندیم، استفاده ای هم ببریم. ما که هنوز آنقدر فرهیخته نشدیم خودمان با زبان خوش ‏برویم و چیزهای به دردبخورمان را یاد بگیریم. والاه! ضمناً احسان جان! اون نورتون و کاپلان است نه ‏مورتون و کاپلان! ‏

با شما نبودم خود نویسنده می داند چه می گویم.‏

برای اینکه باور کنید که ما راست گفته ایم و غِش در معامله نکرده ایم نام چند تا از موجوداتی که در این ‏کتاب معرفی شده اند را می گوییم و یکی از معرفی ها را هم می آوریم، اکوان دیو، بختک، دُوالپا، ‏شیردال، فولادزره، گاوزمین، لولوخورخوره، نسناس و…‏

مردآزما

مهمترین موضوعی که درباره یک مردآزما باید بدانید این است که تحت هیچ شرایطی نترسید. خب البته ‏کار سختی است ولی خب سعی کنید حداقل ادای نترسیدن را دربیاورید و برای خودتان سوت بزنید.‏

مردآزما، یک جور دیو است که معمولاً توی جلد بزغاله این طرف و آنطرف می رود، بعد به سوژه مورد ‏نظرش که رسید شروع می کند به حرف زدن و تند تند تغییر شکل دادن. هیولا می شود، گردباد می ‏شود، به شکل یک زن در می آید، هرچیزی. مثل کمپانی هیولاها، مردآزما هم با جیغ و ویغ شما انرژی ‏می گیرد. هرچی بیشتر خوف کنید و تیک تیک بلرزید، درشت و درشت تر می شود، تا حدی که یکهو ‏دیدید سرش خورد به طاق آسمان و آن وقت است که بیا و درستش کن. اما اگر نترسید، به نازکی چوب ‏خشک می ماند و راهش را می گیرد و می رود. پس خونسردی خود را حفظ کنید و هی به خودتان ‏بگویید:”بز که ترس ندارد” فوقش دوتا سوال و جواب است دیگر. از درس جواب دادن سرکلاس دانشگاه ‏که بدتر نیست. یک چیزی او می گوید، یک چیزی شما جواب می دهید. همین. فقط حواستان به فنون ‏مذاکره باشد. جواب “امروز هوا چطوره؟”؛ “جون بچه ات منو نخور، رحم داشته باش، من هزارتا امید و ‏آرزو دارم، هنوز جوانم، آن ماشین لکسوسه را نخریدم هنوز، سواحل قناری هم نرفتم، بیا ببین استخوانی ‏هم هستم، بس که پیتزای پپرونی خوردم گوشتم چیلی ویلی شده، دلت درد می گیره ها، تازه اگر به بچه ‏هایت هم از گوشتم بدهی بیچاره ها دل درد می گیرند تا صبح نمی خوابند، به من رحم نمی کنی به زن ‏و بچه خودت رحم کن و…” نیست. ‏

به جای این زنجموره ها که اتفاقا بیشتر باعث ترشح اسید معده مردآزما می شود، خیلی ساده و با لحن بی ‏تفاوت بگویید:”اخبار گفته بارون میاد، اما فکر نکنم”. بعد آب دهانتان را قورت داده و باقی گفتگو را ‏مدیریت کنید. کوتاه و صریح جواب بدهید. همه برگها را همان اول خرج نکنید. خلاقیت به خرج بدهید. ‏جنتلمن باشید. طرف بز هست، اما تسلط قابل قبولی به ظرایف زبانهای محلی دارد، پس متلک نیندازید. ‏آمار این و آن را ندهید. طرف را سوال پیچ نکنید. وسط حرفش نپرید. چیزی هم نگویید که بهش بربخورد ‏و بدتر عصبانی بشود. حالا همین الان لازم نیست درباره روشهای مبارزه با تورم سخنرانی کنید. یکهو ‏دیدید وسط کنفرانس اقتصادیتان، ناغافل از قیمت گوشت هم حرف زدید و طرف هم هیولا! چه توقعی ‏دارید؟ نکند فکر می کنید آن دندانهای گرازی شکل را هیولاها محضِ شرکت در جشن هالووین توی ‏دهانشان چپانده اند؟ یابرای اینکه وقتی فشارشان افتاد و خوردند زمین، جلوی اصابت سرشان با خاک را ‏بگیرد؟ معلوم است که طرف را نباید عصبانی کنید. وقتی درباره خورد و خوراک حرف می زنید، خب آن ‏بابا هم توی جلد بز رفته دیگر، فکر می کند برایش نقشه کشیده اید و باید هرطوری شده از خودش دفاع ‏کند. بجای این حرفها، دوزار سیاست داشته باشید. دیدید طرف دارد چرت و پرت می گوید، گیر ندهید که ‏این حرفها توی موضوع بحث ما نیست و “ما باید اول دلایل فروپاشی شوروی رو بررسی کنیم تا بعد ‏برسیم به تحلیل وضعیت اروپای شرقی و از آنجا بریم سراغ تعیین ساختارهای هژمونی جهانی در نظام ‏بین الملل نوین با تکیه بر مدل پیشنهادی مورتون کاپلان…” بابا طرف دیو است. این چیزها سرش نمی ‏شود که. آمده بود یک تک پا خودتان را بخورد که از بس گوشت تلخ بودید منصرف شد.‏

ببینید، بیچاره مثل بز دارد نگاه تان می کند. بیخیال شوید لطفاً


راه راه


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی