آینده روشن

بزرگی راگفتند:آینده بشرتاریک است. پاسخ داد: ولی وظیفه ماروشن است

آینده روشن

بزرگی راگفتند:آینده بشرتاریک است. پاسخ داد: ولی وظیفه ماروشن است

آینده روشن

تولید، نشر و بازنشر فرهنگ، مدیریت و طنز

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۸ ثبت شده است

۳۱
شهریور

صورتجلسه حل مشکلات شرکت هپکو و باقی شرکتها

 

لودرسواری با گرمکن مارک (هپکو)

 

همین اول بگویم که قرارنبود چیزی را افشاء یا اظهار یا اخطار یا هرنوع اِفعال دیگری کنیم. اما دیدیم حق این مسئولین دولتی دارد ضایع میشود در حالی که طفلی ها، همه مشکلات هپکو، ماشین سازی تبریز، آلمینیوم المهدی، نفت کرمانشاه، کشت و صنعت مغان، نیشکر هفت تپه و حتی کُرپ آلمان را لودری حل کرده اند هلو! و الان چرخ زندگی مردم چنان میچرخد که دانشمندان میخواهند از چرخش آن برق تولید کنند. این هم که می بینید کارگران هپکو نشسته اند روی ریل راه آهن، حتماً منتظر خاله ای، عمه ای، چیزی هستند که بروند استقبالش.

لذا و به همین منظور، بخشی از صورتجلسه حل مشکلات را گذاشتیم اینجا تا بخوانید و بروید از دولت تدبیر و امید «حلال بودی» بطلبید اگر دستتان رسید

 

رییس جلسه: اِاِ جناب وزیر، شما چرا با این حالتون؟! از نبردنهایی نفت چه خبر؟

سهامدارعمده(۲): ایشون با شخصیت حقوقی «رییس هیئت مدیره هپکو» اینجا تشریف دارند.

منشی(۱): پس چرا روی اتیکت جلوشون نوشته وزیرنفت؟

منشی(۲): پس بنویسه وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی؟!

نماینده وزیر تکرا: مقام عالی وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی، همواره بر احقاق حقوق کارگران تاکید دارند. تذکر هم دادند.

نماینده وزیر صمت: مقام عالی وزیر صنعت، معدن و تجارت هم خیلی مکدر هستند واقعاً!

نماینده بانک دولتی: اِستُپ پلیز جنتلمنز! وِل کنین این تکرا و صمت و اینارو. سه تا وام میلیاردی داشتین، دوتا ضمانت داخلی و یه ضمانت خارجی شناور شصت و شیش درصد هم کارمزد اسلامی میاد روش میکنه به عبارت

سهامدارعمده(۲): وایستا بینم! اون خارجیِ شناور مالِ چیه؟

نماینده بانک دولتی: شرمنده اخلاق پرسپولیسی ات دکتر! ما که نمی تونیم اطلاعات مشتریامونو لو بدیم که! حالا اون دَهکهای پایین بود، یه چیزی!

سهامدارعمده(۱): بابا مال همون لودر مودرهاست که دست دوم از چین آوردیم دیگه. اَه

نماینده وزیرکار: همونهایی که مقام عالی وزارت اومدن افتتاح کردن؟

نماینده وزیرصمت: اولاً که مقام عالی وزیر صمت افتتاح کردند نه وزیر کار، دوماً اونا واگن قطار بود نه لودر، سوماً همشون دست دوم بودن، اما درحد نو!

نماینده خصوصی سازی: دوستان ببخشید دیرکردم. ضمناً این نماینده کارگران هپکو مونده دَم در. حراست راهش نمیده.

نماینده نماینده مجلس: آخییییییی طفلک چرا؟

نماینده خصوصی سازی: مثل اینکه کارت شناسایی نداشته. پشت لباسش هم یه طومار امضاشده بوده

سهامدارعمده (۱) و(۲): نذارید بیاد بالاها! مسئولیت همه چیز ما با شماست. ما کارآفرینیم، گفته باشم!

نماینده خصوصی سازی: کارخونه ۸۰۰میلیاردی رو هفتادمیلیارد قیمت گذاشتیم، به جای ۲۰میلیاردتومن، ۱۰ میلیون تومن گرفتیم، تنفس ۶ساله دادیم برای بقیه اش، به جای ۳۰سال مهلت وکالت هم ۶ ساله قال قضیه رو کندیم، همه سهام به نامِتون شد، دیگه چی می خواین؟!

نماینده بانک دولتی: یعنی اون ده میلیون که وام گرفتن برای شهریه دخترشون، دادن به شما؟!

رییس جلسه: بچه ها باهم دوست باشید! به جای این حرفها یه مدیرعامل جدید پیشنهاد بدید بره اراک

نماینده بانک دولتی: اهلیت داشته باشه، ضامن معتبر با جواز کسب هم فراموش نشه.

نماینده خصوصی سازی: هه! کارمزد ۳۰۰درصد که دیگه اهلیت لازم نداره! کمی «جدیت» میخواد!

نماینده وزارت صمت: من که بسته های آموزشی مدیرعامل خصوصی رو پیشنهاد میکنم!

نماینده وزارت تکرا: آزمایشو بدم؟ پارس الکتریکو بدم؟ ارج رو بدم؟ کدومشو بدم؟

رییس جلسه: همین عضو جدید هیئت مدیره پرسپولیس خوبه!

نماینده خصوصی سازی: همونی که مدیرعامل آزمایش و پارس الکتریک و ارج بوده قبلاً؟!

سهامدارعمده(۲): از اون شرکتها که چیزی باقی نمونده

سهامدارعمده(۱): فاتحه

نماینده بانک دولتی: از اون مدیرعامل بیل و کلنگ اصفهان که بهتره!

نماینده وزیر راه و شهرسازی: ایییش! میشه یکی این نماینده خانه کارگر رو بیدار کنه! خُرخُرِش منو کُشت

نماینده چین: هچچچه! صبر اومد! بیدارش نکنین. بجاش بگین این قرارداد ۳۰۰۰دستگاه ماشین راهسازی چی شد پس؟

نماینده وزیرراه و شهرسازی: ایناهاش! همه شیش نسخه اش امضاشده!

رییس جلسه: عوارضش پرداخت شده؟

منشی(۱): واااا! آقای رییس! طبق قانون «رفع موانع تولید و ارتقای نظام مالی کشور» خودتون، هرنوع تعرفه برای خودروهای راهسازی و تجاری تا اطلاع ثانوی صفر محاسبه میشه!

رییس جلسه: خُب پس ختم جلسه. پاشین بریم تله کابین توچال، همه گرمکن مارک آوردن؟

همه به جز رییس جلسه: ب……………………………….له!

 

منتشر شده در وبگاه طنز راه راه

  • بهزاد توفیق فر
۲۷
شهریور

دکتر مدادتراش درباره «برخورد با منتقد»، پاسخ میدهد:

 

 شاید باورتان نشود، ولی ما دونوع نقد داریم. نقد خبری و نقد سوالی. نقد خبری همان نوع نقد است که منتقد بیکاری پیدا می شود و کار شما را نقد می کند. مثل همین ها که برای فیلم ها و کتابها می نویسند. در این نوع نقد لازم نیست شما «چه کنید»، زیرا منتقد حرفش را زده و نظرش را داده، پس حداکثر کاری که از شما بر می آید این است که مدرک تحصیلی و سوابق علمی او را با فشار زیر سوال ببرید یا جد و آبادش را با توجه به فرضیه داروین به عموم معرفی کنید.

حتی امکان فحش دادن در دایرکت و بلافاصله بلاک کردن طرف هم اخیراً اضافه شده است. پس از این کار هم می توانید با خریدن یک شاخه گل از دخترگلفروش سرچهارراه، وجدان نداشته تان را التیام دهید و برای رفتن به مراسم اُسکار پاپیون بزنید.

اما در مورد نقدهای سوالی، کار به همین راحتی ها نیست. نقدهای سوالی، نقدهایی هستند که منتقد، یک سوال درباره عملکرد شما مطرح می کند که اغلب هم مستند است متأسفانه. خُب! در این صورت دکترمدادتراش، یکی یا همه روشهای زیر را به شما پیشنهاد می کند:

 

1) روش دکتر قلعه نوعی!

اولین پیشنهاد ما این است که خودتان چیزی نگویید و به افق خیره شوید، اما با یک اشاره (که معمولا چشمک است) به بروبچ بگویید که طرف را ببرند بیرون و تا می خورد به او پاسخ دهند و آنقدر پاسخ به او بدهند تا قانع شود! به بروبچ بسپارید که از هیچ کوششی برای اختراع و ثبت فحش های جدید دریغ نورزند و حتما یادآوری کنید که قدر خلاقیت و تلاش آنها در راه غنای هرچه بیشتر فرهنگ لغات «کش دار» را خواهید دانست. یورش به صفحه فجازی منتقد و ترکاندن آن هم به عنوان پلان بی، پیشنهاد می شود(برای خرید اکانت فیک، عدد 60 را به 666 پیامک کنید).

 

2) روش دکتر الهی قمشه ای

در این روش، بازهم شما ساکت خواهید بود اما برخی دوستان و آشنایان که قبلاً با هم سر سُفره بوده اید یا الان هم سر سُفره هستید یا دوست دارند که با شما سرسُفره باشند، وارد میدان می شوند و به جای پاسخ دادن به سوال مطرح شده توسط منتقد، شهادت می دهند که شما همان شمس تبریزی معروف هستید و بعد از شرکت در مراسم شب هفت مولوی، برگشته اید!

یا اصلاً ملاصدرای شیرازی و حکیم طوسی از شاگردان نیمکت آخر کلاس شما بوده اند و این شما بودید که با دادن یک صفر کله گنده به هرکدامشان، موجب رشد و توسعه آنها را در علم و حکمت فراهم آورده اید. حتی می توانید بگویید که بگویند ماشین شما فولکس قورباغه ای یا فورد 1945 است.

استفاده از مثال فیل و پشه یا عقاب و پشه یا هرچیز دیگر و پشه، توصیه می شود. لازم به ذکر است که حتماً تأکید کنید که دوستان تأکید کنند که پشه خودشان هستند و شما آن چیز دیگر هستید!

 

3) روش دکتر خسرو معتضد

این روش پیشنهادی سرآشپز است! در این روش هم، لازم نیست به سوال مطرح شده جواب بدهید بلکه به مسئول دفتر(اگر ندارید منشی، اگر ندارید آبدارچی، اگر ندارید راننده اگر ندارید کافی نتِ سرکوچه) می سپارید برود ته و توی تاریخچه زندگی طرف را دربیاورد و هرجایش را که توانستید اعلان عمومی کنید. این اعلان، معمولاً با جمله «اینها همان هستند که...» آغاز می شود و در ادامه از کشته شدن هابیل تا خشک شدن دریاچه ساوه و خاموش شدن آتشکده پارس را به گردن منتقد مذکور می اندازید.

اگر در گذشته خودش چیز دندانگیری پیدا نشد که به دندان ببخشید به دست بگیرید، می توانید به تاریخچه زندگی و فعالیتهای برادر، خواهر، مادر و هرکدام از بستگان و دوستان و آشنایانش بپردازید. بازهم اگر چیزی پیدانشد، خودتان یکی از شاهکارهای خودتان یا هم گروهی ها را از کشو درآورید، به وی نسبت دهید، همان را پیراهن عثمان کنید و فحشتان را بدهید!

 

4) روش دکتر نجفی!

این روش آخر کمی (18-) است و ممکن است دلتان برندارد که دستتان به خون یک منتقد بدبخت آلوده شود. اما چاره چیست؟ خودش می خواست حواسش باشد و سوال نپرسد. اصلاً چه معنی دارد که کسی بیاید از شما سوال بپرسد؟!

در این روش، دو انتخاب دارید: یک اینکه 5گلوله توی اسلحه بدون مجوزتان بگذارید و دنبال منتقد بروید داخل حمام!

انتخاب دوم اینکه به مسئول دفترتان می گویید به دکتر زنگ بزند و اورا برای خوردن «همان همیشگی» به همان رستوران همیشگی در لواسان، دعوت کند. دکتر هم بعد از شام، خودش بلد است که چطور شکایت کند و از کدام نر و ماده قانون استفاده کند که منتقد را بدون قرار وثیقه بفرستند حبس تعزیری! چایی هم بهش ندهند حتی!

جلیلی

 

  • بهزاد توفیق فر
۱۴
شهریور

نگاهی به سریال هیولا ساخته مهران مدیری

شاید باورتان نشود، اما یکی از سه شغل سخت و زیان آورِ دنیا که در مجامع جهانی هم به زودی ثبت می شود، نوشتن طنز است. نه اینکه نوشتن غیرطنز، کار آسانی باشد، نه! بلکه این تبدیل سیاهی ها و تلخی ها به کلام طنزآمیز و لبخندآور است که بسیار دشوار و طاقت فرسا است. البته که همین پرداختن به سیاهی ها و تلخی ها می تواند برای سلامتی هر انسانی که یارانه می گیرد، زیان آور باشد! خصوصاً که این نوشته را تبدیل به تصویر و بازی و رنگ هم کرده باشد. آن وقت است که حسابش با نوبخت است و سازمانش!

 

 

 

هیولا وارد می شود!

در آخرین روزهای نوروز 98 و در یکی از قسمتهای برنامه دورهمی که بعدتر قسمت پایانی این برنامه نیز شد! مهران مدیری، انتقاد کوچکی نسبت به دولت بر زبان آورد که گرچه غیرمستقیم بود اما موجب شد تا دور جدید این برنامه دیگر هیچگاه به پخش نرسد. صاحبنظران هم دیگر امیدی به بازآمدن دوباره این برنامه به قاب تلویزیون نداشتند، زیرا علاوه بر سابقه دولتی ها در برخورد با انتقاد و منقدین، جنجالی که رسانه های حامی دولت بر سر این یک جمله مهران مدیری برپا کردند، او را فرسنگها از صداوسیما که بودجه اش زیر دست دولت است، دور کرد. طبق نظرسنجی ها، تکرار قسمتهای قبلی دورهمی از شبکه نسیم، هنوز هم جزء سه برنامه پربیننده این شبکه است و این نشان می دهد که مردم منتظر علکس العمل دست اندرکاران وادامه برنامه دورهمی بودند، انتظاری که خیلی زود و با ورود هیولا به شبکه نمایش خانگی، به پایان رسید.

سریال هیولا که از اوایل اردیبهشت 98 در شبکه خانگی عرضه شد، در عین آنکه امضای مهران مدیری و قابهایی کلی از کارهای قبلی او را با خود به خانه های مردم آورده، نوع تازه اما واقعی تری هم از طنز به مخاطبان ارائه می دهد. طنزی که هم بیانگر اغراق آمیز نقاط ضعف است و هم بازرسِ علل و عوامل این ضعفها. در ادامه نگاهی داریم به 17 قسمت فصل اول این سریال، که تاکنون به شبکه نمایش خانگی آمده است.

 

هیولا

 

قصه هیولا چیست؟

«هیولا» داستان یک خاندان قدیمی است که همواره خود را ملزم به حفظ شرافت می‌دانند. جد بزرگ خانواده، مهدی‌قلی‌خان، نایب سوم شهربانی در زمان احمدشاه قاجار بوده که برای حفظ شرافت و پرهیز از وطن فروشی، ملقب به شرافت شده اما همزمان به تهران تبعید شده است. بقیه اعضای خانواده هم به اشکال مختلف درگیر همین انتخاب بین حفظ شرافت و فساد هستند که سرنوشت هرکدام نیز، بهتر از مهدی قلی خان نیست. چنانچه وی، در هنگام مرگ، ۱۰ هزار مترمربع باغ در پامنار آن زمان تهران داشته، اما اصرار اعضای این خانواده، بر حفظ شرافت، باعث شده که امروز، «هوشنگ شرافت» در محله‌ای که به نام آنهاست و سابقاً باغ اجدادی شان بوده، مستأجر نواده نوکر مهدی قلی خان، غضنفر چمچاره، باشد. هوشنگ، معلم مدرسه است و با مادر، همسر و دو فرزندش زندگی می کند. او همچنین جزء مال باختگان صندوق ذخیره فرهنگیان است که پس اندازهای اندک فرهنگیان را به انحای مختلف بالاکشیده و آنها را بیش از پیش با مشکلات زندگی امروز درگیر کرده است. هوشنگ شرافت به عنوان نماینده و سخنگوی فرهنگیان مالباخته، وارد حلقه خصوصی تر گردانندگان صندوق که با فرهنگیان در زندگی و کار- فاصله ای فاحش دارند، می شود و چیزهایی می بیند که تاکنون حتی به فکرش نیز خطور نکرده است.

.

  • بهزاد توفیق فر