آینده روشن

بزرگی راگفتند:آینده بشرتاریک است. پاسخ داد: ولی وظیفه ماروشن است

آینده روشن

بزرگی راگفتند:آینده بشرتاریک است. پاسخ داد: ولی وظیفه ماروشن است

آینده روشن

تولید، نشر و بازنشر فرهنگ، مدیریت و طنز

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نقد کتاب» ثبت شده است

۲۹
آبان

نگاهی به کتاب طنز لانگ شوت، 11 نقد طنز سینمای ایران نوشته محمدرضا شهبازی

 

علی‏رغم اینکه نمی‏خواهم قضاوت کنم اما قبل از اینکه به لانگ شوت بپردازم باید بگویم که سخت‏ترین کار در نقد فیلم چه طنز و چه جدی دیدن چندباره فیلم است. یعنی به قدری این کار برای برخی فیلمها و کلاً برخی آثار هنری، سخت و جان‏گداز است که سوهان روح! این را بنده که چندبار مجبور شدم نقدی برای برخی کتابها بنویسم از سُویدای دل درک می‏کنم و به نویسنده لانگ شوت حق می‏دهم که بگوید:"قسمت سخت ماجرا تازه شروع شده بود: چندبار دیدن این فیلمها! فکرش را بکن که بخواهی (زندگی با چشمان بسته) را هی از اول تماشا کنی! سختتر اینکه بخواهی بروی کلی نقد درباره این فیلمها در رسانه‏ های مختلف بخوانی..."(ص 7) شاید به همین دلیل، نویسنده یک جوری داستان فیلمها را تعریف کرده است که اگر ندیده ‏اید، لازم نیست بروید ببینید واگر دیده‏ اید، لازم نیست دوباره بروید ببینید.

همینجا، اولین نقطه قوت این کتاب است حتی اگر نخواهیم درباره آن قضاوت کنیم! منتقد، علاوه بر اینکه چندبار فیلمها را دیده(گرچه با مشقت)، نقدهای این فیلمها را نیز دیده و نظرات دیگران را نیز خوانده و همینجور الکی و هِرتَکی وارد نقد این فیلمها نشده است. یازده فیلم نقد شده به زبان طنز در این کتاب، فیلمهایی شاخص از سینمای ایران هستند که مقصود نویسنده از شاخص، خیلی عالی و خوب و اینها نیست بلکه منظورش این است که هرکدام از این فیلمها پرچم گروه و دسته‏ای در میان هنرمندان اغلب روشنفکر ایرانی است. پرچمی که می‏توان از نشانه‏های روی آن، مانیفست، عقاید و دیگر خصوصیات ذهنی و رفتاری این گروهها را شناخت. هامون(داریوش مهرجویی)، طعم گیلاس(عباس کیارستمی)، کاغذ بی خط(ناصر تقوایی)، فروشنده(اصغر فرهادی)، وقتی همه خوابیم(بهرام بیضایی)، آسمان زرد کم‏ عمق(بهرام توکلی)، بیخود و بی‏جهت(عبدالرضا کاهانی)، پارک وی(فریدون جیرانی)، زندگی باچشمان بسته(رسول صدر عاملی)، سوپراستار(تهمینه میلانی) و یک تکه نان(کمال تبریزی) فیلمهایی هستند که شهبازی در لانگ شوت به آنها پرداخته است و همینجا، دومین قوت این کتاب نیز با نگاهی به فیلمهای انتخابی مشخص می‏شود زیرا علاوه بر انتخاب فیلمها از طبایع مختلف، سیر تاریخی و روند محتوای فیلمها نیز مورد مداقه و بررسی قرار می‏گیرد و در نهایت مشخص می‏شود که آیا این جریان هنر هفتمی در ایران، روندی رو به رشد را طی کرده، با افول و سقوط همراه بوده یا همانکه در سه دهه گذشته بوده، در حال حاضر نیز هست و در صدسال آینده هم خواهدبود کاَنّه‏و دیوار!


کتاب طنز لانگ شوت


اینکه لانگ شوت، به جای رفتن به سراغ اصطلاحات فنی و لایه ‏های تخصصی فیلمسازی و قضاوت کردن درباره آنها، به ادبیات فیلم و برخی لایه‏ های پنهان آنها می‏پردازد هم علاوه بر آنکه برای مخاطب عادی سینما – مثل من و شما – جذاب و دلپذیر است، برخی سرچشمه‏ های تولید اینگونه آثار و تأثیر آنها در متن، همچنین اثربخشی فرهنگی این فیلمها را نیز به بوته نقد کشیده است.

طراحی جلد و صفحات کتاب به علاوه تصاویری که در متن استفاده شده است در عین حال که نمی‏توان به راحتی قضاوت کرد، اما بسیار هنرمندانه و بجا، متن را پشتیبانی می‏ کنند و باعث می‏شوند خواننده با متن ارتباط بهتر و "خنده"دارتری برقرار کند. یعنی بیشتر بخندد. استفاده از رنگ زمینه مشکی برای پوستر فیلمها نشان از فضای کلی اغلب این فیلمها دارد و همین رنگ مشکی که برای زمینه صفحات مقدمه استفاده شده، همان است که در بالا بدان اشاره شد: فضای ذهنی نویسنده که با دیدن چندباره برخی از این فیلمها کمی تا قسمتی ابری و سیاه شده است. گرچه محمدرضا شهبازی در همه لایه ‏های کتاب و حتی در همه لایه‏ های کتاب اذعان داشته: "قضاوت کردن کار ما نیست و ما نباید درباره یکدیگر قضاوت کنیم"

برخی اشتباهات تایپی – گرچه در کتابهای منتشر شده ایران چیز عجیب و بی‏سابقه ‏ای نیست – ولی می ‏توانست نباشد، مثلاً در صفحه 33 خط هفتم حرف ربط "را" افتاده است یا کلمه جوانی(خط 8 صفحه 5) که اشتباهاً "جوان" تایپ شده و کلمه تعمیرگاه در خط 6 صفحه 55 که به اشتباه "دانشگاه" درج شده است. همچنین کلمه "چپ"(صفحه 71 خط 7 ستون چپ) که باید "راست" باشد قاعدتاً.

آخرین نکته ‏ای که دوست دارم درباره این کتاب بگویم تا بلکه قدرش بیشتر شناخته شود آنکه نویسنده طنزپرداز، با مطالعه آثار ادبی و هنری ایرانی و خارجی، موارد مشابه با پیرنگ داستانی فیلمها را در شاخه‏ های علوم مختلف یافته و ذیل عنوان "پشتوانه ‏های نظری فیلم" به خواننده معرفی می‏کند. اطلاع از پشتوانه نظری فیلم و ربط آن با بیان اندیشه ‏های مسکوت در اعماق لایه ‏های درونی فکرافزارهای قرون گذشته تا اکنون ادبیات، ذهن مخاطب خسته از کلیشه ‏های متداول پنهانی را خمیرمایه نشاط افروخته در بطن ماجرا می‏سازد، است!

کتاب لانگ شوت (11 نقد طنز بر 11 فیلم شاخص سینمای ایران) نوشته محمدرضا شهبازی که توسط انتشارات کتابستان معرفت به زیور طبع آراسته شده را می توانید با قیمت 10 هزارتومان از همه کتابفروشی‏های معتبر، جَخ نمایشگاههای کتاب درست و حسابی تهیه نمایید و بخوانید.



  • بهزاد توفیق فر
۱۸
آبان

خیلی از شما و خود من البته، تا حالا چندجور باغ وحش رفته ایم و کلی به اطلاعات جانورشناسی و ‏زیست شناسی و غیره شناسی مان اضافه شده و کلی هم لذت برده ایم از عظمت خلقت خدا و زیبایی ‏هایی که در سایر موجودات زنده – غیر از انسان منظورم است – است! اما این یکی باغ وحش که در ‏ادامه آن را معرفی می کنیم تقریباً شبیه هیچکدام از آنها که رفته ایم نیست. یعنی نه شبیه باغ پرندگان ‏اصفهان است، نه باغ وحش وکیل آباد خراسان و نه حتی شبیه موزه حشره شناسی تهران! هیچکدام! ‏

باغ وحش اساطیر گرچه هیچ ربطی به اسطوره و اساطیر ندارد – چون اصولاً تعریف اسطوره یک چیز ‏دیگر است – اما خیلی باحال و دیدنی است. بخصوص که قیمت بلیطش هم برای خیلی بار ورود، فقط ‏‏۹۵۰۰ تومان ناقابل است. کتاب باغ وحش اساطیر توسط نشر قاف و به قلم احسان رضایی منتشر شده و ‏همین امسال، یعنی سال جاری یعنی ۱۳۹۶ هجری شمسی، یعنی… خیلی خُب! ‏

در این کتاب، هر یک از موجودات افسانه ای یا نیمه افسانه ای که از خیلی قدیم ها در ذهن ما یا در ‏داستانها و متل ها یا در قصه های شب مادربزرگها و پدربزرگها وجود داشته اند، در چند صفحه و به ‏صورت خیلی کوتاه معرفی شده اند. موجوداتی که به فکر هیچ بنی بشری پیش از این نرسیده که معرفی ‏شان کند و آنها را با مردم آشتی دهد. جالب آنکه احسان رضایی(نویسنده) یک نفر را پیدا کرده که آنموقع ‏بوده است یعنی یک نفر را یافته که در زمان این موجودات بوده یا در این زمان آنها را دیده و با آنها آنقدر ‏آشنا بوده که از هرکدام یک پرتره حسابی یا بخشی از یک پرتره حسابی را نقاشی کرده و این نقاشی، کنار ‏معرفی آن موجود، چاپ شده است، البته با اجازه صاحب عکس! و این شخص کسی نیست جز مجید ‏خسروانجم! ‏

این را هم بگوییم که شاید بهتر بود، در کنار این ایده خوب و نوشته طنز خوبتر که احسان رضایی زحمتش ‏را کشیده است، یک پیامی، نکته ای، حرفی، عبارتی چیزی را درون متن می آورد تا همینطور که داریم ‏می خوانیم و می خندیم، استفاده ای هم ببریم. ما که هنوز آنقدر فرهیخته نشدیم خودمان با زبان خوش ‏برویم و چیزهای به دردبخورمان را یاد بگیریم. والاه! ضمناً احسان جان! اون نورتون و کاپلان است نه ‏مورتون و کاپلان! ‏

با شما نبودم خود نویسنده می داند چه می گویم.‏

برای اینکه باور کنید که ما راست گفته ایم و غِش در معامله نکرده ایم نام چند تا از موجوداتی که در این ‏کتاب معرفی شده اند را می گوییم و یکی از معرفی ها را هم می آوریم، اکوان دیو، بختک، دُوالپا، ‏شیردال، فولادزره، گاوزمین، لولوخورخوره، نسناس و…‏

مردآزما

مهمترین موضوعی که درباره یک مردآزما باید بدانید این است که تحت هیچ شرایطی نترسید. خب البته ‏کار سختی است ولی خب سعی کنید حداقل ادای نترسیدن را دربیاورید و برای خودتان سوت بزنید.‏

مردآزما، یک جور دیو است که معمولاً توی جلد بزغاله این طرف و آنطرف می رود، بعد به سوژه مورد ‏نظرش که رسید شروع می کند به حرف زدن و تند تند تغییر شکل دادن. هیولا می شود، گردباد می ‏شود، به شکل یک زن در می آید، هرچیزی. مثل کمپانی هیولاها، مردآزما هم با جیغ و ویغ شما انرژی ‏می گیرد. هرچی بیشتر خوف کنید و تیک تیک بلرزید، درشت و درشت تر می شود، تا حدی که یکهو ‏دیدید سرش خورد به طاق آسمان و آن وقت است که بیا و درستش کن. اما اگر نترسید، به نازکی چوب ‏خشک می ماند و راهش را می گیرد و می رود. پس خونسردی خود را حفظ کنید و هی به خودتان ‏بگویید:”بز که ترس ندارد” فوقش دوتا سوال و جواب است دیگر. از درس جواب دادن سرکلاس دانشگاه ‏که بدتر نیست. یک چیزی او می گوید، یک چیزی شما جواب می دهید. همین. فقط حواستان به فنون ‏مذاکره باشد. جواب “امروز هوا چطوره؟”؛ “جون بچه ات منو نخور، رحم داشته باش، من هزارتا امید و ‏آرزو دارم، هنوز جوانم، آن ماشین لکسوسه را نخریدم هنوز، سواحل قناری هم نرفتم، بیا ببین استخوانی ‏هم هستم، بس که پیتزای پپرونی خوردم گوشتم چیلی ویلی شده، دلت درد می گیره ها، تازه اگر به بچه ‏هایت هم از گوشتم بدهی بیچاره ها دل درد می گیرند تا صبح نمی خوابند، به من رحم نمی کنی به زن ‏و بچه خودت رحم کن و…” نیست. ‏

به جای این زنجموره ها که اتفاقا بیشتر باعث ترشح اسید معده مردآزما می شود، خیلی ساده و با لحن بی ‏تفاوت بگویید:”اخبار گفته بارون میاد، اما فکر نکنم”. بعد آب دهانتان را قورت داده و باقی گفتگو را ‏مدیریت کنید. کوتاه و صریح جواب بدهید. همه برگها را همان اول خرج نکنید. خلاقیت به خرج بدهید. ‏جنتلمن باشید. طرف بز هست، اما تسلط قابل قبولی به ظرایف زبانهای محلی دارد، پس متلک نیندازید. ‏آمار این و آن را ندهید. طرف را سوال پیچ نکنید. وسط حرفش نپرید. چیزی هم نگویید که بهش بربخورد ‏و بدتر عصبانی بشود. حالا همین الان لازم نیست درباره روشهای مبارزه با تورم سخنرانی کنید. یکهو ‏دیدید وسط کنفرانس اقتصادیتان، ناغافل از قیمت گوشت هم حرف زدید و طرف هم هیولا! چه توقعی ‏دارید؟ نکند فکر می کنید آن دندانهای گرازی شکل را هیولاها محضِ شرکت در جشن هالووین توی ‏دهانشان چپانده اند؟ یابرای اینکه وقتی فشارشان افتاد و خوردند زمین، جلوی اصابت سرشان با خاک را ‏بگیرد؟ معلوم است که طرف را نباید عصبانی کنید. وقتی درباره خورد و خوراک حرف می زنید، خب آن ‏بابا هم توی جلد بز رفته دیگر، فکر می کند برایش نقشه کشیده اید و باید هرطوری شده از خودش دفاع ‏کند. بجای این حرفها، دوزار سیاست داشته باشید. دیدید طرف دارد چرت و پرت می گوید، گیر ندهید که ‏این حرفها توی موضوع بحث ما نیست و “ما باید اول دلایل فروپاشی شوروی رو بررسی کنیم تا بعد ‏برسیم به تحلیل وضعیت اروپای شرقی و از آنجا بریم سراغ تعیین ساختارهای هژمونی جهانی در نظام ‏بین الملل نوین با تکیه بر مدل پیشنهادی مورتون کاپلان…” بابا طرف دیو است. این چیزها سرش نمی ‏شود که. آمده بود یک تک پا خودتان را بخورد که از بس گوشت تلخ بودید منصرف شد.‏

ببینید، بیچاره مثل بز دارد نگاه تان می کند. بیخیال شوید لطفاً


راه راه


  • بهزاد توفیق فر