۲۶
اسفند
سیدروحالله امینآبادی
این داستان را بسیاری شنیدهایم که هویدا نخست وزیر رژیم پهلوی پس از پیروزی انقلاب و در دادگاه خودکار بیکی را از جیب خود بیرون آورده و در پاسخ به قاضی که در مدت 13 سال صدارت خود چه کردهای گفت: «در این مدت قیمت این خودکار ثابت بوده و تغییر نکرده است.»
این داستان به دلیل تکرار تبدیل به حقیقتی غیرقابل کتمان شده است، دروغی که حتی دروغسازان آن را باور کرده و زمانی که با مستندات دروغ بودن آن را یادآور میشود چون استدلالی غیر قابل خدشه به آن داستان رجوع و به قول خود حجت را تمام میکنند!
ولی واقعیت و حقیقت چه بوده است، بیآن که به منابع و نوشتههای پس از انقلاب و به نقل از انقلابیون استناد کنیم که در آن به دلیل رویکرد این بزرگان خدشه وارد شود رجوعی میکنیم به مطبوعات و خاطرات شخصیتهای دوره پهلوی تا نشان داده شود این گونه که میگویند نبوده و نیست.
همه چیز هم گران شده!
اسدالله علم نخست وزیر و وزیر دربار شاه در خاطرات 23 فروردین 1353 خود مینویسد: «[به شاه] عرض کردم متأسفانه در داخله به واسطه غفلت متصدیان نه گوشت در دسترس مردم است نه شکر، نه گوشت مرغ و مردم خیلی ناراضی هستند و این صحیح نیست. آخر چرا این پیشبینیها را نمیکنند؟ همه چیز هم گران شده. تعجب است که شاهنشاه تمام گوش کردند ولی همانطور که چشمشان را روی هم گذاشته بودند اصلاً باز نکردند و یک کلمه جواب ندادند. من که شاهنشاه را میشناسم، میدانم که این به معنی این است که حرف تو را میشنوم ولی نمیخواهم جواب بدهم.»
علم در روزنوشت 17 اسفند ماه 1347 نیز مینویسد: شرفیابی شاه را در جریان تحولات اخیر قرار دادم و چند نکته را مطرح ساختم که او را ناراحت ساخت. گفتم دو برابر شدن آببها مملکت را آشفته کرده است. آسفالت خیابانها در حال از هم پاشیدگی است، فساد کارمندان گمرک رو به گسترش است و اعتبارات بانکی محدود شده و شرکتهای زیادی رو به ورشکستگی میروند. دست آخر درباره بحران مالی دانشگاهها به او هشدار دادم . شاه ناگهان از جا در رفت و مرا مورد حمله قرار داد و گفت: وقتی پولی به دستمان نمیرسد چه میتوانیم بکنیم؟ پاسخ دادم هر بار که توجه اعلیحضرت را به کمبود پول جلب کردهام پاسخ این بوده که این طور نیست. دولت به اندازه کافی پول در اختیار دارد و گزارشهای من نادرست است. اما همین دیروز بود که اعلیحضرت درباره ولخرجیهای شرکت نفت در زمینه پتروشیمی صحبت کردند.
چند روز بعد اسدالله علم در 27 اسفند همین سال تذکر خود را تجدید میکند و در شرح این تذکر در روزنوشت خود مینویسد: «شرفیابی ...یک بار دیگر موضوع افزایش آببها را مطرح کردم، شاه گفت: تا کی مردم میتوانند از چیزهای مجانی استفاده کنند؟ پیشرفت، پول میخواهد. پاسخ دادم افزایش هفتاد درصدی قیمتها پیشرفت نیست، بلکه فقط بیعدالتی است...گاهی بیاعتنایی او مرا آزار میدهد و ناچار میشوم روز بعد مطلب را مجددا مطرح کنم. تا کی میتوانیم به مردم و نیازهایشان بیتوجهی کنیم؟»
فقر مردم و سفر تفریحی شاه
با وجود فقر و عقب ماندگی مفرط مردم و کشور در دوره شاه، پهلوی بیهیچ نگرانی به سفرهای تفریحی خارج از کشور میرود. اسدالله علم در خاطرات روز 30 بهمن 1348 مینویسد: «امروز بعد از ظهر که به حضور شاه رفتم، وسط کار ماساژ و حمام بودند، دو ساعتی با هم صحبت کردیم. عرض کردم به نظر من ایشان هم در ورزش و هم در فعالیتهای شبانه[!] افراط میکنند... به تذکرم خندید... بار دیگر پیشنهاد کردم به حد کافی خارج از مملکت بودهایم و اکنون بهتر است برگردیم. مثل این که دنیا را بر سرش خراب کرده باشم، اما وظیفه من ایجاب میکند که به اطلاع برسانم که پادشاه ایران نمیتواند 45 روز را خارج از وطنش و صرفا بابت استراحت و سرگرمی بگذراند. مردم این چیزها را تحمل نمیکنند.»
در شرایطی که شاه همچنان در خارج از کشور است قیمت برخی اقلام سه برابر میشود، اسدالله علم در خاطرات جمعه 2 تا چهارشنبه 7 اسفند ضمن تشریح سفر درمانی خود به ژنو که صرفا بابت معاینه چشمهایش صورت گرفته بود مینویسد: «از تهران خبرهای بد میرسد، بلیط اتوبوسها ناگهان سه برابر شده است که باعث اعتراض شدید مردم شده، دانشجویان از حاضر شدن سر کلاسها خودداری کردهاند و چند اتوبوس را آتش زدهاند. آنها از حمایت مردم برخوردارند و تظاهراتشان رو به تشدید...»
شاه برای حفظ سلطنت دستور لغو افزایش قیمتها را صادر میکند ولی تنها مصیبت افزایش قیمت بلیط اتوبوسها نبوده و با توقف آن حل نمیشد؛ علم مینویسد: «من ذاتا آدم صبوری هستم، ولی وقایع اخیر حسابی بدن مرا به لرزه درآورده است، هر یک از وزرا جداگانه به شاه گزارش میدهد و شاه نیز در نهایت دستورهایش را بدون کمترین مشورت با نخست وزیر بیچاره صادر میکند. چه بسا رمز دوام نخست وزیریاش در شش سال گذشته هم همین بوده است.»
این داستان را بسیاری شنیدهایم که هویدا نخست وزیر رژیم پهلوی پس از پیروزی انقلاب و در دادگاه خودکار بیکی را از جیب خود بیرون آورده و در پاسخ به قاضی که در مدت 13 سال صدارت خود چه کردهای گفت: «در این مدت قیمت این خودکار ثابت بوده و تغییر نکرده است.»
این داستان به دلیل تکرار تبدیل به حقیقتی غیرقابل کتمان شده است، دروغی که حتی دروغسازان آن را باور کرده و زمانی که با مستندات دروغ بودن آن را یادآور میشود چون استدلالی غیر قابل خدشه به آن داستان رجوع و به قول خود حجت را تمام میکنند!
ولی واقعیت و حقیقت چه بوده است، بیآن که به منابع و نوشتههای پس از انقلاب و به نقل از انقلابیون استناد کنیم که در آن به دلیل رویکرد این بزرگان خدشه وارد شود رجوعی میکنیم به مطبوعات و خاطرات شخصیتهای دوره پهلوی تا نشان داده شود این گونه که میگویند نبوده و نیست.
همه چیز هم گران شده!
اسدالله علم نخست وزیر و وزیر دربار شاه در خاطرات 23 فروردین 1353 خود مینویسد: «[به شاه] عرض کردم متأسفانه در داخله به واسطه غفلت متصدیان نه گوشت در دسترس مردم است نه شکر، نه گوشت مرغ و مردم خیلی ناراضی هستند و این صحیح نیست. آخر چرا این پیشبینیها را نمیکنند؟ همه چیز هم گران شده. تعجب است که شاهنشاه تمام گوش کردند ولی همانطور که چشمشان را روی هم گذاشته بودند اصلاً باز نکردند و یک کلمه جواب ندادند. من که شاهنشاه را میشناسم، میدانم که این به معنی این است که حرف تو را میشنوم ولی نمیخواهم جواب بدهم.»
علم در روزنوشت 17 اسفند ماه 1347 نیز مینویسد: شرفیابی شاه را در جریان تحولات اخیر قرار دادم و چند نکته را مطرح ساختم که او را ناراحت ساخت. گفتم دو برابر شدن آببها مملکت را آشفته کرده است. آسفالت خیابانها در حال از هم پاشیدگی است، فساد کارمندان گمرک رو به گسترش است و اعتبارات بانکی محدود شده و شرکتهای زیادی رو به ورشکستگی میروند. دست آخر درباره بحران مالی دانشگاهها به او هشدار دادم . شاه ناگهان از جا در رفت و مرا مورد حمله قرار داد و گفت: وقتی پولی به دستمان نمیرسد چه میتوانیم بکنیم؟ پاسخ دادم هر بار که توجه اعلیحضرت را به کمبود پول جلب کردهام پاسخ این بوده که این طور نیست. دولت به اندازه کافی پول در اختیار دارد و گزارشهای من نادرست است. اما همین دیروز بود که اعلیحضرت درباره ولخرجیهای شرکت نفت در زمینه پتروشیمی صحبت کردند.
چند روز بعد اسدالله علم در 27 اسفند همین سال تذکر خود را تجدید میکند و در شرح این تذکر در روزنوشت خود مینویسد: «شرفیابی ...یک بار دیگر موضوع افزایش آببها را مطرح کردم، شاه گفت: تا کی مردم میتوانند از چیزهای مجانی استفاده کنند؟ پیشرفت، پول میخواهد. پاسخ دادم افزایش هفتاد درصدی قیمتها پیشرفت نیست، بلکه فقط بیعدالتی است...گاهی بیاعتنایی او مرا آزار میدهد و ناچار میشوم روز بعد مطلب را مجددا مطرح کنم. تا کی میتوانیم به مردم و نیازهایشان بیتوجهی کنیم؟»
فقر مردم و سفر تفریحی شاه
با وجود فقر و عقب ماندگی مفرط مردم و کشور در دوره شاه، پهلوی بیهیچ نگرانی به سفرهای تفریحی خارج از کشور میرود. اسدالله علم در خاطرات روز 30 بهمن 1348 مینویسد: «امروز بعد از ظهر که به حضور شاه رفتم، وسط کار ماساژ و حمام بودند، دو ساعتی با هم صحبت کردیم. عرض کردم به نظر من ایشان هم در ورزش و هم در فعالیتهای شبانه[!] افراط میکنند... به تذکرم خندید... بار دیگر پیشنهاد کردم به حد کافی خارج از مملکت بودهایم و اکنون بهتر است برگردیم. مثل این که دنیا را بر سرش خراب کرده باشم، اما وظیفه من ایجاب میکند که به اطلاع برسانم که پادشاه ایران نمیتواند 45 روز را خارج از وطنش و صرفا بابت استراحت و سرگرمی بگذراند. مردم این چیزها را تحمل نمیکنند.»
در شرایطی که شاه همچنان در خارج از کشور است قیمت برخی اقلام سه برابر میشود، اسدالله علم در خاطرات جمعه 2 تا چهارشنبه 7 اسفند ضمن تشریح سفر درمانی خود به ژنو که صرفا بابت معاینه چشمهایش صورت گرفته بود مینویسد: «از تهران خبرهای بد میرسد، بلیط اتوبوسها ناگهان سه برابر شده است که باعث اعتراض شدید مردم شده، دانشجویان از حاضر شدن سر کلاسها خودداری کردهاند و چند اتوبوس را آتش زدهاند. آنها از حمایت مردم برخوردارند و تظاهراتشان رو به تشدید...»
شاه برای حفظ سلطنت دستور لغو افزایش قیمتها را صادر میکند ولی تنها مصیبت افزایش قیمت بلیط اتوبوسها نبوده و با توقف آن حل نمیشد؛ علم مینویسد: «من ذاتا آدم صبوری هستم، ولی وقایع اخیر حسابی بدن مرا به لرزه درآورده است، هر یک از وزرا جداگانه به شاه گزارش میدهد و شاه نیز در نهایت دستورهایش را بدون کمترین مشورت با نخست وزیر بیچاره صادر میکند. چه بسا رمز دوام نخست وزیریاش در شش سال گذشته هم همین بوده است.»