دوکلمه پایهگذاری حرف حساب!
منتشر شده در روزنامه ایران/ 22 خرداد 1401
والاه نمیشود. بِلاه نمیشود. اصلاً نیست. یعنی، نیستِ نیست که نیست، هست، ولی کم هست. خیلی کم هست. شاید در همان حدودِ نیست. یک تنه که نمیشود در ادبیات یک مملکت، پایه یا جریان یا هردو را ایجاد کرد. حتی نمیشود آن را شروع کرد. همین امروزه روزش نمیشود و نیست، چه رسد به دهههای آن موقع! که این وسایل و ابزار و امکانات هم نبود. یعنی حتی اگر یک بیت شعر خودت را به زور(یعنی با استفاده از زور کارگر و جرثقیل و سایر ابزار) بالای فرهنگستان کاشی کنی، باز هم جریانی آغاز نمیشود. البته اینکه گفتیم خیلی کم هست، هم بیراه نگفتیم، چون خداپیغمبری، چندتایی بوده. کدام چندتا؟ عرض میکنم. مثلاً همین (یا همان) حسین توفیق. روزنامه توفیق را سال 1300 راه انداخت و تا سالها، هرکه میخواست طنز بنویسد یا بکشد یا بگوید، به توفیق اشاره میکرد. یا اشارهاش را به توفیق، تکذیب میکرد (البته تکذیب اشاره هم نوعی اشارهکردن است). خلاصه که یک پایهای را ایجاد کرد تا هرکس خواست چیز طنزی بپردازد، بیپایه نماند و تکلیف خودش با «خودش»، خودش با «پایهاش» و دیگران با «خودش» و «پایهاش» معلوم باشد. این توفیق بود و بود تا بیش از نیم قرن بعد.
اولهای دهه هفتاد، کیومرث صابری فومنی، آمد با «دوکلمه حرف حساب». آن دوکلمه هم این بود که در چارچوب وفاداری به نظام، نقد درونگفتمانی کنیم. وقتی هم که این پایه جدید، درست و حسابی سِفت و حدود و صغورش معلوم شد، آبدارخانه خودش را راه انداخت و شد «گلآقا». شد پایهای برای اینکه هرکس خواست چیزِ طنزی در نظام اسلامی ایران بسازد، بیپایه نماند و تکلیف خودش با «خودش»، خودش با «پایهاش» و دیگران با «خودش» و «پایهاش» معلوم باشد. این توفیق بود و بود تا یومنا هذا که بنده مصدع اوقات شما شدم. قبل از ارسال این وجیزه به محضر مبارک حضرت آقای صفحهبند هم، تلفناً و اینترنتـاً چک کردم، کسی پایه جدیدی را به عالم ادبیات طنز معرفی نکردهاست. محض یادآوری عرض میکنم که قبل و بعد از توفیق، نشریههای طنز داشتهایم که بعضیهایشان نسبتاً بزرگ هم بودهاند اما پایه یا جریانی نساختهاند و به همین دلیل تنها در تاریخ ادبیات، میتوان آنها را به یاد خواص آورد (نه عموم مردم). مثل ملانصرالدین، نسیم شمال، کشکول، حاجیبابا و.... بعد از انقلاب اسلامی ایران هم، بیش از بیست نشریه طنز همان سال اول منتشر و به بازار عرضه شد که باز هم بهکذا (اجازه بدهید مثال نزنم!).
بعد از گلآقا هم نشریات و نویسندگان و کِشندگان(جمع کشنده کاریکاتور و طرح) طنزی بودهاند و روی پیشخوان(فیزیکی یا مجازی) آمدهاند و اغلب، رفتهاند هم. اما پُرواضح است که نمیشود. نیست. نیستِ نیست که نیست، هست، ولی همانطور که گفتیم، خیلی کم هست. این را هم بگویم که تبدیلکردن «پایه» به یک «جریان»، بسیار سختتر است، آنگونه که حافظ یا سعدی یا حتی بعضیها میگویند فردوسی. لهذا همین پایهگذاری، خودش مردکهن میخواهد و این که گفتیم توفیق یا گلآقا، همان در حد پایهگذاری بودهاند، واقعاً چیزی از ارزشهایشان کم نمیکند. و چقدر شبیهاند به هم، در آغاز و در پایان. با مسخرهشدن و آیهیأسشنیدن، شروع کردند و هر دو در دوره «لبخند» و «پیپ» و «آزادی مخالفِ من»، به نقطه پایانِ پایهگذاری خود رسیدند.
- ۰۱/۰۳/۲۳
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.