آینده روشن

بزرگی راگفتند:آینده بشرتاریک است. پاسخ داد: ولی وظیفه ماروشن است

آینده روشن

بزرگی راگفتند:آینده بشرتاریک است. پاسخ داد: ولی وظیفه ماروشن است

آینده روشن

تولید، نشر و بازنشر فرهنگ، مدیریت و طنز

من مرد مشت نزدن در آخرین زنگ تفریح نیستم

شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۸:۵۱ ب.ظ


وسط مناظره سوم عیال پرسید دوست داشتی جای یکی از اینا بودی الان؟ پیشنهاد بدی نبود! شاید اگر بودم میگفتم


ادب مرد به ز دولت اوست


آن فحشهایی که به نیروهای امنیتی و انقلابی می‌دهید را چرا موقع افتتاح فازهای پارس جنوبی که کار آنهاست نمیدهید؟ شاید میگفتم چه خبر از جنازه اولین فرمانداز زن اهل تسننی که با جنسیت و مذهبش پز میدهید اما حتی نتوانستید جنازه‌اش را از عربستان برگردانید؟ شاید میگفتم...
خیالهای خوبی بود. رویایی شیرین. وصف الحالِ بچه پررو گیری، نصف الحالِ بچه پررو گیری!

اما راستش یکجا خیلی ترسیدم از اینکه آنجا باشم. دیدم مردش نیستم. دیدم مرد نفروختن آخرت به چهارتا رای نیستم. روحانی در صحبتهای پایانی و برای فرار از اشاره افراد به فساد برادرش، پای فساد در آستان قدس و فرار کردن آن مقام فاسد را وسط کشید. نیم خیز شدم. رییسی نفر آخر بود. میدانید نفر آخر بودن در آخرین مناظره یعنی چی؟ مثل اینکه وقتی مشت آخر را در زنگ تفریح میزنی توی صورت رقیب، زنگ بخورد و ناظم برسد و همه را بفرستد سر کلاس! آن هم نه زنگ تفریح اول، زنگ تفریح آخر! سه دقیقه آخرِ آخرین مناظره که بیفتد به تو، یعنی میتوانی 30-40 ملیون ایرانی را همراه کنی و کسی هم نتواند بعد از تو حرفی بزند!

نیم خیز شدم. گفتم الان سید میزند می‌ترکاند. الان هم جواب روحانی را میدهد و هم یکی دو دقیقه او را سیبل افشاگریهای خودش میکند. اما نکرد. نه جواب روحانی را داد، نه افشاگری خاصی کرد. نشستم سر جایم. پیسم خوابید. مثل اکثر طرفداران سید در اکثر گروههای تلگرامی. چرا نگفتی؟! ای خدا! عجب گیری افتادیم ها!

رئیسی میتوانست جواب روحانی را بدهد. میتوانست بگوید آن مقام فاسد در «آن جای محترم» قائم مقام تولیت قبلی بوده. میتوانست شرح بدهد که وقتی رئیسی شد تولیت، همه حسابهای آستان و شرکتهای تابعه را داد به حسابرسها تا بررسی کنند. حتی حسابرس از بیرون آستان آورد. میتوانست بگوید که اتفاقا خودم فسادش را متوجه شدم، خودم برکنارش کردم، خودم پرونده اش را دادم به قوه قضائیه! اما چه کسانی فراری اش دادند؟ شاید آنها که قبلا همان مقام فاسد در تالار آینه حرم برای پدرخوانده‌شان جشن تولد گرفته بود و کیک تولد قاچ کرده بود و همه با هم خوانده بودند بیا شمعها را فوت کن تا صد سال زنده باشی اما خب استخر خیلی عدد و رقم حالی‌اش نمیشود!
سید میتوانست این را بگوید اما نگفت. نگفت چون پیرزن کهنوجی که با هزار بدبختی خودش را رسانده بود به ضریح تا النگویش را داخل ضریح بندازد اینها یادش نمیماند. این یادش میماند که در دم و دستگاه امام رضا هم بخور بخور بوده. برای او و میلیونها ایرانی دل پاکی که آستان امام رئوف ملجا و پناهگاهشان است، فرقی نمیکند قائم مقام رئیسی آنجا فساد اقتصادی داشته یا قائم مقام قبلی؟ دستش را رئیسی رو کرده یا نه؟ آنها از این به بعد وقتی میرسند باب الجواد دیگر...

رئیسی از آخرین زنگ تفریح استفاده نکرد. مشتش را نزد. دید که ناظم دارد زنگ را میزند و دیگر فرصتی نیست تا کسی مشتی بزند، اما مشت نزد.  صورتش را برد جلو تا چنگول‌های آقای حقوقدان روی صورتش بیفتد اما بر دامن کبریایی دم و دستگاه امام رضا(ع) هم ننشیند گرد. هم نزد گندی را که اتفاقا حامیان رقبا زده بودند.
من اما این کاره نیستم. به عیال گفتم نه...


ماهبندان |نوشته‌های محمدرضا شهبازی  @mahbandan

  • بهزاد توفیق فر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی