آینده روشن

بزرگی راگفتند:آینده بشرتاریک است. پاسخ داد: ولی وظیفه ماروشن است

آینده روشن

بزرگی راگفتند:آینده بشرتاریک است. پاسخ داد: ولی وظیفه ماروشن است

آینده روشن

تولید، نشر و بازنشر فرهنگ، مدیریت و طنز

بحران اقتصادی و آسیب‌های ناشی از کار

سه شنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۴۹ ق.ظ

نوشته: آندره‌آ اُستوجیک
 

در پایان سال 2000، خودکشی‌های پی‌درپی در اداره‌ها و شرکت‌ها اهمیت آسیب‌های ناشی از کار را آشکار ساخت. بحران اقتصادی کنونی تا چه اندازه باعث افزایش این پدیده‌شده‌است؟ جابه‌جایی‌هایی محیط کاری، بسته شدن بعضی از شرکت‌ها و کارخانه‌ها، کاهش حقوق، تعدیل نیرو و ... از جمله پیامدهای دوره بحران اقتصادی است. این عوامل چه تاثیری روی سلامت حقوق‌بگیران دارد؟ روانپزشک، پاتریک لژرون(Patrick Légeron)، پایه‌گذار دفتر مشاوره‌ی « انگیرش» و هم‌نویس گزارش خطرات روانی-اجتماعی که در مارس 2008 به وزیر کار فرانسه ارائه شد، می‌گوید: «پدیده‌ استرس ناشی از کار در سال‌های 1970پدیدار شد که طی آن تحولات بزرگی در محیط‌های کاری به وجود‌ آمد. همه فکر می‌کردند که با توسعه‌ی ماشین‌ الت و کامپیوترها، سختی‌های ناشی از کار کاهش می‌یابد، اما آسیب‌های جدید روانی ظاهر شد. در دهه‌های بعد از آن، استرس‌های ناشی از کار به موازات بحران‌ها پیش نرفت. به طور حتم نمی‌توان گفت که مشکلات ناشی از استرس، کاملا با بحران‌ها و محیط اقتصادی مرتبط است.


وی در ادامه به تحقیقی اشاره می‌کند که به مقایسه‌ی تشدید بحران اقتصادی و افزایش خودکشی‌ها در یونان و چند کشور اروپایی پرداخته‌است: « در این پژوهش بین دو عامل شباهتی وجود داشت اما آیا می‌توانیم به صراحت بگوییم که علت افزایش خودکشی ها، بحران اقتصادی‌است؟

این سوال پیچیده است و بررسی‌های بیشتری در این زمینه لازم است. » سندرم بازمانده اگرچه نمی‌توان بین افزایش خودکشی ها در اروپا و وخامت شرایط اقتصادی همبستگی یافت، اما در گزارشی که گروهی از متخصصان اروپایی(HIRES) در سال 2009 منتشر کردند، پیامدهای اخراج از کار روی سلامت کارکنان مورد بررسی قرار گرفت. نویسندگان این گزارش دو گروه از افراد را از هم تفکیک کردند: حقوق بگیرانی که کار خود را از دست می دهند و کسانی که در محیط کاری می‌مانند و در اصطلاح به آن‌ها « نجات‌یافتگان» یا «بازماندگان» می‌گویند. بنابراین اگرچه تحقیقات زیادی در حوزه‌ی تاثیر اخراج از کار بر سلامت انجام شده‌است، اما پژوهش‌های کمی به «بازماندگان» اختصاص یافته‌است. انتخاب واژه به تنهایی کارگشا نیست. باید سندروم بازمانده را مورد بررسی قرار داد. سندروم بازمانده در اصل، به استرس پس از حادثه (Le stress post-traumatique) اشاره دارد که بازماندگان حوادث بزرگ از جمله بلایای طبیعی، تصادفات، جنگ‌ها و ... آن را تجربه می‌کنند و باعث آسیب‌های روانی: اضطراب، خاطرات تکراری، مشکلات خواب، عدم تمرکز و ... می‌شود. اخراج یک همکار از کار عموما به صورت شوک تجربه‌ می‌شود. بازمانده‌ی برنامه‌ی اخراج از کار می‌تواند احساسات منفی مختلفی را تجربه کند، از جمله، احساس گناه و مقصربودن ( « چرا این حادثه برای دیگران و نه برای من اتفاق افتاد؟»)، تردید در قبال آینده(« ایا من نفر بعدی در لیست اخراج هستم؟») و علاوه بر آن لزوم سازگاری با محیط جدید و چه بسا، فشار کاری. در این گزارش می‌خوانیم: « بازماندگان باید استرس قابل توجهی را تحمل کنند زیرا تحت فشار درخواست‌های جدید، وظایف جدید و هم‌چنین ناامنی گسترده محیط کار قرار دارند. همین ترس ساده‌ی ازدست دادن شغل می‌تواند باعث نوعی اضطراب شود که کمتر از استرس فرد اخراج شده نیست. فرد حقوق‌بگیر فرایندهای تغییر شرایط محیط کار را به صورت فسخ قرارداد روانیِ ضمنی که او را با کارفرما مرتبط می‌کند و نوعی خیانت تجربه می‌کند. بنابراین، به عقیده این گروه از متخصصین می توان تصدیق کرد که این شرایط « باعث کاهش رضایت شغلی، کاهش اتقان کاری و بدبینی نسبت به شرکت می‌شود.» آسیب اخلاقی این گزارش هم‌چنین، اضطراب کسانی را که مسئول اعمال این تغییرات هستند، نشان می‌ دهد. این افراد بین «دو موقعیت خطرناک و دو نوع مسئولیت قرار می‌ گیرند: انجام تصمیمات مدیریتی از یک طرف و تامین آسایش و سلامت جسمانی و روانی پرسنل تحت مدیریتشان از طرفی دیگر». براساس پژوهش منتشرشده در سال 2006 ، کارکنانی که مسئول اعلام خبر قبلی اخراج هستند، نسبت به کسانی که از این خبر اطلاعی ندارند، بیش‌تر در معرض آسیب های جسمانی و بی‌خوابی‌های شبانه قرار می‌گیرند. این مشکلات جسمانی و روانی ناشی از « ضعف عاطفی تشدید شده» است. در واقع، چگونه می‌توان به یک همکار قدیمی خبر اخراجش را داد و از این بابت ناراحت نشد؟ اصطلاح «آسیب اخلاقی» در علم روانشناسی‌ِکار به اضطراب و اشفتگی اطلاق می‌شودکه یک حقوق‌بگیر به‌دلیل انجام وظایفی که با ارزش‌های او در تضاد است، به آن دچار می‌شود، همان‌چیزی که روانپزشک، کریستف دوژور (Christophe Dejours ) از آن تحت عنوان « کار کثیف» یاد می‌کند و از سخنان روانشناس آمریکایی، اِورِت س. هافز ( Everett C. Hughes) اقتباس شده‌است. کریستف دوژور می‌نویسد:« فرد مبتلا احساس بدی را تجربه می‌کند. او فکر می‌کند، آن‌قدر ها هم که گمان می رفت آدم شجاعی نیست، احساس می‌کند نه تنها به دیگران، بلکه به خودش هم خیانت کرده است. بنابراین به ضعف اخلاقی خود و به بزدلی‌اش پی می‌برد. از لحاظ بالینی، این آسیب اخلاقی منجر به یک آسیب روانی جدی می‌شود. (...) بعضی از مبتلایان نمی‌توانند این اندوه را تحمل کنند و دچار افسردگی می‌شوند.» افرادی که مجبور به انجام وظایفی هستند که از لحاظ اخلاقی آن‌ها را زشت تلقی می‌کنند، هم چنین کسانی که به دلیل کمبود امکانات، وقت و اطلاعات قادر به انجام یک کار باشرافت نیستند، به این اسیب اخلاقی گرفتار می‌شوند. ماری پزه (Marie Péze)، روانکاو و دکتر روانشناس، بنیان‌گذار مشاوره‌‌های مخصوص آسیب‌های کاری در محیط‌های بیمارستانی معتقد است:« در بعضی از سازمان‌ها، به خصوص بیمارستان‌ها، کار به «شیوه‌ی تنزل‌یافته» عمومیت پیدا کرده‌است». اصطلاح « شیوه‌ی تنزل یافته» برای اطلاق به موقعیت‌هایی استفاده می‌شود که در آن یک سازمان باید بدون منابع انسانی و مالیِ معمول به کار خود ادامه دهد و تلاش می‌کند خدمات غیرقابل دسترس را به قیمت قربانی کردن دیگر وظایف انجام دهد. ماری پزه می‌افزاید: « به عنوان مثال در روزهای یک‌شنبه در بیمارستان‌ها: کارهای پانسمان انجام می‌شود، اما کار نظافت رها می شود». نکته‌ی نگران کننده این است که امروزه، در بیمارستان‌ها همه روزه شاهد استفاده از شیوه‌ی تنزل یافته هستیم. کارمندان به طور شبانه‌روزی کار می کنند تا در ظاهر وانمود کنند که خدمات به طور معمول ارائه می شود. آن‌ها تمام خلا‌ها را پر می‌کنند. بیش از پیش سریع کار می کنند و تمام نیروی انسانی خود را به کار می‌گیرند. این شرایط بیش از آن‌که ما فکرش را بکنیم، رواج دارد. این سیستم در بیمارستان‌ها و هم‌چنین در بعضی از خدمات عمومی از جمله دادگاه‌ها استفاده می‌شود. به کار واداشتن یک فرد با این سرعت، باعث بروز « آسیب‌های ناشی از پرکاری» می‌شود. به گفته ماری پزه:« ما شاهد تاثیرات منفی بر روی کارکردهای شناختی هستیم: در کوتاه مدت مشکلات تمرکز، فکری و حافظه‌ای پیش می‌آید، ضعف اخلاقی و جسمانی بروز می‌کند؛ و در بلند مدت خستگی مفرط رخ می دهد که باعث حالت‌های افسردگی می‌شود. وقتی فرد با این سرعت کار می‌کند، دیگر فکر نمی کند؛ مساله خطرناک، همین فکر نکردن برروی کار است. ما در دوره کوتاه گرایی هستیم: مشکلات به وجود آمده را حل می‌کنیم. اما مابقی، یعنی ساختار را رها می‌کنیم». این شرایط باعث اعمال خشونت به همکاران، نسبت به ارباب‌رجوع و یا ابزارهای کار می‌شود. ماری پزه می‌افزاید:« وقتی نمودار درختی خشونت را ترسیم می‌کنیم، به تضادهای نظام کاری پی‌می‌بریم: انجام وظایف کاری در حالی که نه زمان ، نه ابزار لازم برای انجام آن و نه تاثیرگذاری وجود دارد». در این حالت بدن دچار آسیب‌های جدی می‌شود: بیماری‌های قلبی، مشکلات عضلانی و استخوانی، دیابت و ناهنجاری‌هایی بروز می‌کند که ارتباط مستقیم با استرس ناشی از کار دارد. یادگیری مهارت گفتگو در شرایطی که آزادی عمل محدود است و سازمان‌های مختلف امکانات کمتری به پیش‌آگاهی از خطرات روانی- اجتماعی اختصاص می‌دهند، پس چگونه باید به راه‌حل دسترسی پیدا کرد؟ راه‌حل پیشنهادی ماری پزه در قبال مشکلات روزانه، به کارگیری مهارت گفتگو در سازمان کاری است:« اگر ما نظر افرادی را که در محیط کاری ما هستند جویا شویم، بسیاری از مشکلات حل می‌شود، زیرا اکثر راه حل‌های شفاف، کاربردی و موثر برای ایجاد سازش بین نیاز به انجام کار خوب و احکام کلی اقتصاد کلان در ده متری همان پست کاری یافت می‌شود. اگر در مورد کار، به‌جای درگیری‌های اید‌ئولوژیک به بحث سازنده و مشاوره‌ای پرداخته شود، سازش نیز حاصل می‌شود». مساله دیگر تفاوت بین کار از پیش تعیین شده و کار واقعی است، به عبارتی دیگر، تفاوت بین کار تئوری، در تعریف آیین‌نامه‌ای آن و کاری که فرد با انجام آن حقوق دریافت می‌کند، چیست؟ در حقیقت، موقعیت‌های واقعی هرگز با آن چیزی که آیین‌نامه کار از پیش تعیین می‌کند، مطابقت ندارد: فرد حقوق بگیر همیشه، در حدی فراتر از وظیفه‌ی تعیین شده تلاش می‌کند تا کار واقعی انجام شود. به عقیده‌ی این روانکاو:«البته بخش‌های ساخت و تحقیق کار را به صورت موجز تعریف می کنند. فردی که در محیط کار قرار می‌گیرد، دیگر در تئوری نیست: او در مقابل واقعیت قرار دارد و نمی‌تواند از انجام مسئولیت شانه خالی کند. او باید بیش از پیش، از صلاحیت‌های و توانایی‌های بالقوه‌اش استفاده کند تا با واقعیت روبرو شود. او با دستگاه‌های مختلف، با کاربر و ارباب‌رجوع برخورد می‌کند. به همین دلیل است که فاصله بین کار از پیش‌تعیین شده و کار واقعی چندان اهمیتی ندارد.» در نهایت، ماری پزه از نبود «نظریه‌ی کار» ابراز تاسف می‌کند و می‌گوید: « داشتن نظریه کار به این معناست که از خود بپرسیم: کار به چه درد می‌خورد؟ کارکرد روانیِ فردی و کارکرد اجتماعی آن کدام است؟ کار برای انسان بسیار ضروری است: کار این امکان را برای ما فراهم می‌اورد تا زندگی را تامین کنیم، استقلال خود را حفظ کنیم، فرد مفیدی برای جامعه باشیم، توانایی‌هایی انگزیشی، ذهنی، شناختی‌مان را تقویت کنیم، جایگاه خود را در جامعه به دست آوریم و همکاری را یاد بگیریم. کارکردن رویارویی با دیگران و تقسیم ارزش‌های کاری است. کار حامل امیدهای فراوانی‌است (...). اگرچه امروزه، به ارزش واقعی کار پرداخته نمی‌شود و همین کوچک شمردن کار کیفیت آن را از بین برده و باعث ‌شده‌ در دنیایی زندگی کنیم که کمتر از گذشته بر پایه صداقت و درستی بنا شده است

برگردان: معصومه خطیبی بایگی

منبع: انسان شناسی و فرهنگ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی