۱۵
فروردين
روزی بود روزگاری بود . درویش پیر و شکسته ای بود معروف به درویش غریب دوره گرد که از مال و منال دنیا فقط صاحب خری بود که سوار آن می شد و از این ده به آن ده می گشت تا لقمه نانی پیدا کند . درویش شب به هر آبادی میرسید سراغ خانقاه یا مسجد را می گرفت و شب را در آنجا می گذراند . اگر خانقاه و مسجدی نبود به حمام آبادی می رفت و شب را در آنجا صبح می کرد و اگر دستش از همه جا کوتاه می شد به خرابه ای می رفت و خرش را کنار خرابه می بست و پالان خر را زیر سرش می گذاشت و می خوابید . درویش غریب بیچاره کاری هم بلد نبود تا بتواند لقمه نانی پیدا کند و ناچار باشد هر روز از این آبادی به ابادی دیگر برود .
فقط یکی دو بیت شعر یاد
گرفته بود که می خواند:
علی
علی سرور عالم علی کرم گشا علی مشکل گشا علی
جانم
به قربانت علی جون جانم به فدایت علی جون علی جون