آینده روشن

بزرگی راگفتند:آینده بشرتاریک است. پاسخ داد: ولی وظیفه ماروشن است

آینده روشن

بزرگی راگفتند:آینده بشرتاریک است. پاسخ داد: ولی وظیفه ماروشن است

آینده روشن

تولید، نشر و بازنشر فرهنگ، مدیریت و طنز

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حاشیه» ثبت شده است

۰۱
اسفند

حاشیه هایی از نطنز چهارم و اختتامیه جشنواره سواحل ایذه

نطنز از وسطش هم طنز است!

برنامه نطنز(این چهارتایی که من حضور داشتم)، یک جورهایی خودمانی است و خودجوش! یعنی خود به خود و فی نفسه(آخیش… بالاخره این کلمه را استفاده کردم!) در درون خودش طنز اصیل ایرانی دارد و خلاقیت و ایده های نو. از طرفی هم خود به خود از کلیشه ای شدن و تکرار شدن دور است. شاید به همین دلیل است که اگر همان روز از دانشگاه زنگ زده باشند و پایان نامه ات را خواسته باشند برای داوری نهایی و تو دیر برسی به برنامه، بازهم شیرینی طنز مردمی نطنز را می چشی و به حد کفایت می خندی! خصوصاً که این بار نشست طنز انقلاب اسلامی در فضای زیبای فرهنگسرای انقلاب اسلامی برگزار شده و به تناسب روزهای دهه فجر، فضای این فرهنگسرا هم یادآور خاطرات انقلاب اسلامی ایران و چهل سال ایستادگی همین مردمی است که حالا دارند نطنز برگزار/ نگاه می کنند.

این برنامه برای همه سنین مناسب است!

نگهبان بنده خدا داشت از تعجب شاخ در می آورد! پنج دقیقه ای داشتم نگاهش می کردم و حرکت شاخ، زیر پوست سرش را حس می کردم. نگهبان زحمتکش فرهنگسرای انقلاب اسلامی را می گویم. فکر کنم تا حالا چنین مراسمی ندیده بود که مخاطبان و میهمانانش اینقدر رنگارنگ و جورواجور باشند. دختر بچه هفت – هشت ساله چادری دست مادرش را گرفته بود و سراغ برنامه را گرفت. نگهبان هرچه فکر کرد برنامه ای که برای این رده سنی برگزار شده باشد نیافت، برای همین به مادر گفت: کدام برنامه؟ چه روزی؟ مادر به دخترش نگاه کرد و دختر، همینطور که چادر را محکم تر می گرفت گفت نشست طنز انقلاب دیگه! نگهبان هم با ناباوری سالن مراسم را نشان داد و هنوز داشت خودش را توجیه می کرد که دو جوان نسبتاً سانتی مانتال با بغل موهای کوتاه تر و آدامس در دهان، سراغ برنامه را گرفتند و همزمان سه تا خانم چادری خوش تیپ که یکی شان بچه به بغل داشت پرسیدند: سواحل ایذه همینجاست؟

استند (تابلوی بزرگ ایستاده!) برنامه را بردم گذاشتم وسط مسیر ورودی، روبروی در فرهنگسرا… جایی که هرکس وارد می شود بتواند ببیند و از روی فلش کنارش، محل برنامه را پیداکند. حالا دیگر کار نگهبان راحت شده بود. هرکس می آمد وارد شود، تا چشمش به تابلو می افتاد ناخودآگاه لبخندی روی لبهایش می نشست و نگهبان می فهمید که برای برنامه نطنز یا جشنواره سواحل ایذه آمده و با اشاره دست راهنمایی اش می کرد.

یکی غلط می کند و ما میخندیم!

در مملکت ما یعنی ایران عزیز، دونفر هیچگاه نمی توانند هیچ غلطی بکنند، یکی آمریکا و یکی سیستم صوتی! گرچه هردوی اینها هم از اولِ اول، سعی داشته اند که یک غلطی بکنند و جلوی حرکت و کار ایرانیها(یعنی ما) را بگیرند اما زهی خیال باطل و بسی فکر خام! چون هیچ غلطی که نتوانسته اند بکنند هیچ، تازه هیچ غلطی هم نمی توانند بکنند! مثلاً و برای مثال، همین برنامه فاخر نطنز چهارم، هرچه سیستم صوتی تلاش کرد تا برنامه را دچار اختلال کند و نگذارد، هیچ غلطی نتوانست بکند، بلکه بیشتر از پیش موجب خنده و خوشحالی حاضرین را فراهم کرد و فضای طنز مراسم را طنزتر کرد. تا جایی که محمدامین میمندیان که می خواست استندآپ کمدی اجرا کند، از همین تلاش مذبوحانه سیستم صوتی استفاده کرد و استدآپش را با قدرت و قوت بیشتری شروع کرد و چقدر خندیدیم و یاد گرفتیم. می گویم یادگرفتیم، چون استندآپ میمندیان مثل بعضی کارهای بعضیها فقط برای به زور خنداندن مخاطب نبود، هم خندیدیم هم چیزهایی که می گفت را یادگرفتیم تا چشممان باز باشد و هر انتخابی را الکی و بدون انتخاب درست، انتخاب نکنیم!

از سواحل ایذه یک دماغگیر هم بِکَنی غنیمت است!

هرچه از سواحل ایذه به دست آمده بود، بسته بودند به یک تور بزرگ کنار صحنه و همین مسیر کنار صحنه و انتهای سالن شده بود جاده ترانزیت بچه های زیر هفت سال که هی بروند پای تور و دست بکشند به لاستیکهای شنا و عینکهای آویزان به تور! برخلاف اغلب برنامه هایی که بودم، برگزارکنندگان هم هیچ مانعی نمی دیدند که بچه ها بروند و ببینند و حتی انتخاب کنند و بردارند. همین دست و دلبازی و خودمانی بودن باعث شد چندتا از بزرگترها هم سرذوق بیایند و از مجری بخواهند کلاه شنایی، لاستیکی یا غنیمت دیگری بهشان بدهد. همینجا باید اعتراف کنم که هرکدام از وسایل که از روی تور کنده می شود و با لبخند و خوشحالی به میهمانی اهدا می شد، بندبند قلبم از هم گسسته می شد و آب دهانم را با حرکت شدید سیبک گلو، پایین می فرستاد. چشمم دماغگیر شنا را گرفته بود و چه دلبری می کرد با هر تکانی که می خورد آن بالا!

خوشبختانه کوچکتر از آن بود که توی دید باشد و لاستیکهای شنای رنگی و جلیقه های نجات فسفری نمی گذاشتند دماغگیر محبوب من دیده شود. خدا این منافقهای خارج نشین را ذلیلتر کند که با این سوتی سواحل ایذه، باعث شدند من به دماغگیر خوبم برسم. تا باشد از این سوتی ها…

انتشار در راه راه

  • بهزاد توفیق فر
۱۰
خرداد

گذشته از حاشیه هایی که سریال " درحاشیه " داشت، داستان این سریال یکی از معضلات و موانع بزرگ مدیریت در ایران را به روشنی و با لعاب شیرین طنز بیان می کرد. مدیری متعهد و متخصص برای مدیریت یک سازمان بیمارستان -  انتخاب و مشغول به کار می شود. وی علاوه بر تخصص در رشته فعالیت سازمان، اصول مهم مدیریت را نیز به خوبی می داند و با سختکوشی و تعهد قلبی سعی در ساماندهی و پیشبرد امور در راستای رسیدن به هدف سازمان دارد. اما چه چیز از قدمهای ابتدایی مانع وی می شود و تلاشهای اورا با شکست مواجه می کند؟ کدام عامل، تعهد، تخصص و سرمایه موجود را به هزینه تبدیل می کند تا جایی که سازمان به تعطیلی می گراید و درست به جایی در نقطه مقابل هدف اولیه می رسد؟

برای پاسخ به این پرسش، کارگردان ما را راهنمایی کرده است، نام سریال...

حاشیه است که موجب ازکارافتادن همه ابزارهای مدیریت سازمان شده و تمام سرمایه های موجود و موقعیت هایی را که می توانست و باید به سود و توسعه می انجامید، به هزینه تبدیل می کند. "حاشیه" در نخستین گام های ورود یک مدیر به سازمان، بدون آنکه فرصت یا توان مقابله با آن را داشته باشیم به دست و پای مدیر می پیچد و او را زمین گیر می کند و فرقی ندارد که این سازمان تازه تاسیس باشد یا قدمتی نیم قرنی داشته باشد.

فرهنگ سازمانی (فرهنگ کار) در ایران هم بیشتر و پیشتر از آنکه محرک و پشتیبان کار وتلاش در راستای رسیدن به اهداف و اجرای استراتژی های مدون سازمان باشد، به حاشیه ها و رویدادهای غیررسمی و دست و پاگیر روی خوش نشان می دهد. نغزترین مثال این پارادایم، استقبال و تشویق " شایعه " است. کارکنان ایرانی سازمان های ما در اغلب قریب به اتفاق مواقع، به جای دریافت و همسویی با سیاست های مدیر یا سرپرست، درب پشتی را برای شایعه باز می گذارند و برعکس شک و تردیدی که در پذیرفتن پیام های رسیده از کانالهای رسمی دارند، شایعه را باآغوش باز می پذیرند، آن را پردازش می کنند و بازنشر  می دهند. بدتر از آن، درصد بالایی از رفتارها و استراتژی های فردی خود را برای فعالیت در سازمان، برمبنای همین شایعات پردازش شده، برنامه ریزی و اجرا می کنند.

بسیاری از صاحبنظران مدیریت و علوم اجتماعی و... وقتی به این نقطه از آسیب شناسی می رسیم بحث " اعتماد " و مباحث مربوط به آن را از قفسه کتابهای خود بیرون کشیده و روی میز می گذارند اما باید گفت: فرهنگ " حاشیه مندی " و ذهنیت های تقویت کننده آن مانند شایعه سازی، سوء ظن ذاتی، فرافکنی و ... در ایران ورای مباحث معمول روانشناسی و رفتارسازمانی است و هزاران شاهدمثال و استثناء برای گذر از این تئوری ها و استفاده از نگاهی فراگیرتر و عمیقتر به رفتار سازمانی و فرهنگ کار در ایران وجود دارد.

امروزه با پیشرفتهایی که در تکنولوژی رسانه و گسترش این رسانه ها حاصل شده است حاشیه ها بسیار پیشتر از ورود مدیر به سازمان، وارد سازمان شده و در مویرگهای آن جاری شده اند. اگر مدیر قبلا زمانی برای بررسی ابزارها و وضع موجود برای برنامه ریزی و تدوین استراتژی خود داشت هم اکنون دیگر این فرصت را نیز در اختیار ندارد و پیش از ورود به سازمان و به جای استراتژی و هدفگذاری، باید به فکر عکس العمل های مناسب در مقابل حاشیه های " زیادشونده" و " حمله کننده" باشد. یعنی فرصتی برای عمل وجود ندارد و تنها توانایی مدیر در نشان دادن عکس العمل است که چهره ای قوی و ماندگار از او برجای می گذارد و صدالبته رزومه ای قابل توجه برای پیشنهادهای بعدی و ارتقای مدیر در سطوح مدیریتی.

در همین راستا، هیئت های مدیره و کارکنان سازمان ها، و حتی مدیران بالادستی، همواره به دنیال مدیرانی با دوخصوصیت هستند:

1-    تاحد ممکن بی حاشیه

2-    قوی در نشان دادن عکس العمل در مقابل هجوم حاشیه ها

نکته ای که ذکرشد تنها در سازمانهای بزرگ یا ادارات دولتی نمی توان یافت بلکه این معضل را می توان از کوچکترین سازمان ها گروه های دویست نفره شبکه های اجتماعی تا بزرگترین سازمان های دولتی و خصوصی مشاهده کرد.

دو ابزار و سرمایه بزرگ ما، "وقت" و "فکر"، در گامهای نخستین، به فاضلاب ریخته می شوند و انبوهی از استانداردها، ایزوها، مشاوره ها، ابزارها و ... به تبع آن، به هدر می روند.

  • بهزاد توفیق فر