آقا و مپنایی های صنعت
هرسال روزکارگر، کارگران خدمت آقا می آمدند و هرسال درروزهای نمایشگاه کتاب، آقا به نمایشگاه می رفتند... اما امسال کارگران میزبان آقا بودند در مپنا و آقا به نمایشگاه کتاب نرفتند! شما هم می دانید چرا...
از مهندسها و بچههای قدیمی مپناست. گفت:
«بعضی بچهها میگویند از جاهای دیگر نیرو میآورند و تنشان لباس کارگران را میپوشانند.»
پیش خود گفتم:
«این داستان از احمد تپل داستانِ سیستان رضا امیرخانی حل نشده و دور است که به این نزدیکیها حل شود.»
این اولین گفتوگوی جدی جذاب من با مپناییهاست. همان بچهی قدیمی مپنا شبش بهم خبر داد:
«به من هم کارت دادند و در دیدار فردا هستم.»
مرور میکنم با خودم قول معروف حاج آقا مجتبی تهرانی «با یک تیر دو نشان» را که:
«هم با این کارت آن پرسش اول کوبیده شد به دیوار و هم رفیقم خودش بین بچههاست. و هم میبیند که در این جمع عمو کامبیز هست و داغی و سید و هادی و...»
همهی آن دیگرانی که به قول قدیمی مپنا:
«فکر نمیکردم امروز اینجا ببینم اینها را...
- ۹۳/۰۲/۱۷
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.